
داستان از زبان یک انگلیسی روایت میشود. او بهگفتهی خودش برشکار است و یک خیاطی شیک با مشتریانی از خانوادهی مافیا را اداره میکند. لئونارد (Mark Rylance) توانسته اعتماد گنگسترهای محل را بهدست بیاورد و برای همین، صندوق بستههای دادوستد آنها را در مغازهاش نگهداری میکند. تا اینکه شبی در قلمرو مافیا جنگی خونین بین خانوادهها بهراه میافتد و ریچی (Dylan O’Brien) که تیر خورده، برای زنده ماندن به خیاطی لئونارد انگلیسی میرود. لئونارد که خودش رازهای خطرناک فیلم را بههمراه دارد، از او مراقبت میکند و قصهای با کشتارهای زیاد شروع میشود.1
Outfit مثل یک معما برای مخاطب تمام میشود و مرد انگلیسی راز این ماجرا است. بعد از اینکه هویت جاسوس و گردانندهی این داستانها برای شخصیتهای فیلم مشخص میشود، تماشاگر معما و ماجرای دیگری را شروع میکند، اینکه واقعا لئونارد چه کسی است؟ چرا او باید خودش را سازمان ست لباس جا بزند؟ اصلا چرا مرد انگلیسی نقشهی نابودی خانوادههای مافیا را کشید؟ آیا لئونارد در پی انتقام بود؟ یا حتی اصلا خانوادهای داشت؟ یا شاید هم خودش باعث آتشسوزی و مرگ آنها شده بود و از همه مهتر اینکه آیا مرد انگلیسی شغلاش کشتن مافیا بود؟ این سوالات جواب قانعکنندهای با خود بههمرا ندارند و نمیتوان رد پاسخشان را بهصورتی دراماتیک در فیلم زد.